شاید بتوان گفت ؛ جایگاه ایران و اندیشمندان آن در میان ملل اسلامی و فلسفه ی اسلامی ، همانند جایگاه یونان در میان ملل غربی و فلسفه ی مسیحی ست . اما سوال این است که چرا ملتی که دارای چنین جایگاه سترگ و رفیعی بوده ، اینک فرسنگها با سابقه و پیشینه ی بس خیره کننده اش فاصله دارد ؟!

در پاسخ به این سوال می توان گفت : در میان عوامل متعددی که موجب رکود و فترت فلسفه در جامعه ی امروز ما شده ، به ظاهر چندین عامل نقش تعیین کننده تری دارند که به اجمال می توان به برخی از آنها اشاره کرد ؛

** عدم اقبال دانشجویان دارای بهره ی هوشی بالا به رشته ی فلسفه به دلیل عوامل متعددی از جمله نگاه عملگرایانه به رشته ی دانشگاهی و ...

** نا آشنایی دانشجویان و حتی بسیاری از اساتید رشته ی فلسفه با زبانهای زنده ی دنیا و حتی عربی به دلیل عدم کارایی و ضعف سیستم آموزشی .

** فقدان ترجمه های وفادار و روان از آثار برجسته ی فلسفی و ضعف ترجمه های موجود .

** حاکمیت نوعی روحیه ی اشعری گری و عرفان گرایی بر جامعه ی امروز و تبلیغ و ترویج آن از طریق برخی از اصحاب جراید و رسانه ها .

** بی اعتنایی و عدم استقبال از نقد و نقادی آراء و اندیشه ها .

** عوامل دیگری همچون معضل اشتغال که معمولا دامنگیر بسیاری از فارغ التحصیلان رشته های علوم انسانی و خاصه فلسفه شده و نیز عدم تأمین مالی و مشکلات معیشتی اساتید رشته های علوم انسانی و از جمله فلسفه ..