و فلسفه ...

فلسفه یعنی ادراک واقعیت عالم؛ ادراک احوال اعیان موجودات و اعیان یعنی ذات موجودات و

اگر کسی به این احوال رسید و فهمید ذوات اشیاء عالم را، گوییم این آقا فیلسوف است و اگر

نرسید گوییم سوفسطایی ست. و اگر کسی در مقام فهم و ادراک و یافتن و علم و شهود واقعاً

موجودات را آنطـــور که هست ادراک کند و بفهمد از این آقا تعبیر می کنند به دارنده ی مقـــام

محمود. پس مقام محمود یعنی فلسفه و هر که به این مقام رسیده است فیلسوف است. که

قرآن به اعیان موجودات گوید: اسماء الله.

اگر کسی به شناخت موجودات دست پیدا کند این آقا امام است و فلاسفه یونانی او را گویند:

فیلسوف و حکما گویند: حکیم. پس امام و فیلسوف و حکیم همه شدند یک حقیقت. چرا به

سوفسطائیان اینقدر حمله می کنیم؟! حالا همین شما که در نماز می فرمایید: قربة الی الله

یعنی چه؟ می بینیم که اگر خوب ما را به حرف در بیاورند ما هم یک قسم از انحاء سوفسطی

هستیم. و شناخت حق کار آسانی نیست.

به قول شاعر که می گوید:

به هرچه که می نگرم روی اوست می بینم

من به هر جا می گذرم ذکر دوست می شنوم

نی عجب که گویم که او من است و من اویم

وی عجب که باز او اوست و من اینم

همه در ادراک این حق در مانده اند و به یک بیچارگی انسان می افتد که قربان این بیچارگی و

عجز! چونکه ارزش دارد که الهی عزیز تویی و خوار منم.

فلسفه ی واقعی یعنی قرآن؛ چون فلسفه، علم به احوال و اعیان موجودات است. قرآن کریم در

بیان این حقیقت به نحــو اتم و اکمل است و روایاتی که از ائمه اطهار (علیهم السلام) به ما

رسیده بیانگر اسرار قرآن است که ان شاء الله خداوند به ما توفیق فهم اسرار آیات و روایات را

عطا فرماید. بنابر این فلسفه ی اسلامی یعنـــی منطق قرآن، یعنی منطق روایات و واقعیت

حقیقت اشیاء و پی بردن به اسرار واقعی اشیاء.

اگر اولین و آخرین فلاسفه ی نظام هستی گرد هم آیند و حضرت پیامبر خاتم (ص) در میان آنها

ظهور کند و به سخن درآید، تمامی فلاسفه خواهند گفت که فیلسوف یعنی این، فلسفه یعنی

همین که ایشان می فرمایند، و وی عالم است و ما امّی هستیم و باید از محضر شریف او

استفاده نمائیم.

ابونصر فارابی ملقّب به معلم ثانی، در یکی از رسائلش چنین گفته است که: فیلسوف کامل

امام است و چون فلسفه یعنی علم به حقائق اشیاء و چنین افرادی عالم به معارف و حقائق

اشیاء هستند، « علّم آدم الاسماءَ کلَّها» (بقره/31) فیلسوف کامل پیغمبر (ص) است؛

« هو الّذی بعث فی الامّیّین رسولاً منهم »


علامه ذوالفنون حسن زاده آملی

فلسفه... عرفان!

حضرت علامه ی ذوالفنون حسن زاده آملی می فرماید:


فلسفه حرف می آورد و عرفان سکوت


آن عقل را بال و پر می دهد و این بال و پر می کند

آن نور است و این نار

آن درسی بود و این در سینه

از آن دلشاد شوی و از این دلدار

از آن خدا جو شوی و از این خدا خو

آن به خدا کشاند و این به خدا رساند

آن راه است و این مقصد

آن شجر است و این ثمر

آن فخر است و این فقر

آن کجا و این کجا!!