فلسفه به معنای گسترده ، یعنی فکر کردن ، البته تا آنجا که در توان انسان است . فکر کردن گاه ژرف و گاه بی عمق و سطحی ست . فلسفه تفکر ژرف و موشکافانه درباره ی سرشت جهان ، حقیقت زندگی و پیوند انسان با خداست .به این معنی ، فلسفه و تأمل فلسفی ، تاریخ مدون ندارد ، با وجود و زندگی و بودن انسان تحقق یافته است و تا اینگونه بودن استمرار داشته باشد تفکر درباره ی آن نیز ادامه خواهد داشت .

از اینرو تاریخ و حیات نگرش فلسفی ، به معناییی که گفته شد با تاریخ و زندگی انسان همزاد و همراه است . فلسفه فهم عمیق و جستجوی سنجش گرانه درباره پرسشهایی ست که مردم از زندگی و سرگذشت خود و از آغاز و انجام جهان و بالاتر از همه ، از جاودانگی و ماندن خود دارند .

اینگونه اندیشه های ناب و استوار بر کنجکاوی انسان را نمی توان از بودن او متمایز کرد . چه چیزی انسان را به اندیشیدن وادار نمود و چرا مردم به فلسفه و تربیت فلسفی روی آوردند و چرا خردورزی را دوست دارند ؟

انگیزه ی همه ی اینها نیاز است اما نه به مال و نام و جاه ، بلکه نیاز به دانستن و دانایی و فهمیدن . فهمیدن علت بنیادی عشق انسان به تفکر و اندیشیدن و دانایی ست .

بگفته ی سقراط و ویتگنشتاین ، فلسفه آموختن دیدگاه دیگران نیست بلکه گونه ای فعالیت و کوشش برای دانستن است . بدین جهت فلسفه عین زندگی و زندگی عین تفکر و اندیشیدن است و این حاصل نمی شود مگر با تربیت به معنای پرورش عقلانی و یافتن شیوه ی درست زیستن ..

" دکتر محمد اکوان "